-
サマリー
あらすじ・解説
اولین باری که روزه گرفتم را خوب به خاطر دارم. کله گنجشکی بود. صبح قبل از مدرسه صبحانه را به جای سحری خورده بودم و در مدرسه هم لب به چیزی نزده بودم. ظهر، وقتی رسیدم به عادت همیشگی لیوانام را پر آب کردم و یک نفس نوشیدم. بعد هم که فهمیدم چه کار کردم، شروع کردم به گریه و زاری.