-
サマリー
あらすじ・解説
پوتین بند نداشت ؛ نه بوی پایی میداد و نه صدای دویدن کسی از آن به گوش میرسید! همه چیز تیره و تاریک بود، به مانند کف رودخانه، به سیاهی پیراهن پدر طاهر، و به تاریکی خزیده در پوتین ...یوزپلنگانی که با من دویدهاند | اثری از : بیژن نجدی | با صدای مهدی اختیاریتلگرام | کست باکس | حامی باش | ناملیک | شنوتو | اینستاگرام